تحقیق در مورد اعجاز قران دارای 21 صفحه می باشد و دارای تنظیمات در microsoft word می باشد و آماده پرینت یا چاپ است
فایل ورد تحقیق در مورد اعجاز قران کاملا فرمت بندی و تنظیم شده در استاندارد دانشگاه و مراکز دولتی می باشد.
این پروژه توسط مرکز مرکز پروژه های دانشجویی آماده و تنظیم شده است
توجه : در صورت مشاهده بهم ریختگی احتمالی در متون زیر ،دلیل ان کپی کردن این مطالب از داخل فایل ورد می باشد و در فایل اصلی تحقیق در مورد اعجاز قران،به هیچ وجه بهم ریختگی وجود ندارد
بخشی از متن تحقیق در مورد اعجاز قران :
اعجاز قران
مقدمه:
بی تردید شخصیتهای بزرگی در طول تاریخ وجود داشته اند که تا مدتها موردتوجه عالمیان
بوده اند . اما به دلیل محدود بودن آنها در زمان و مکان هیچ گاه نتوانسته اند ابدی باشند.
اما پیامبران شخصیتهایی هستند که به دلیل ارتباط با عالم وحی و عالم بالا و ارتباط با خداوند متعال که آفریدگار این جهان است شخصیتهای ابدی هستند که هیچگاه فراموش نخواهندشد.
با این حال پیامبران هر دوره با توجه به مغتضیات زمان ومکان آن دوره و با توجه به ظرفیت انسانها پیامهای دینی را به آنها منتقل میکردند بنابرین در دوره های مختلف
پیامبران متعددی انسانها را به سوی سعادت رهنمون ساختند.
در این میان پیامبر اکرم (ص)به عنوان خاتم پیامبران وبا توجه ظرفیت انسانهای این عصر که میتوانند برنامه کامل سعادت را دریافت کنند کاملترین دین را که همانا اسلام است به
همه جهانیان به ارمغان آورد.
بنابراین شناخت پیامبر (ص)به عنوان پیامبر دین اسلام یکی از ضرویات در دین است.
در این تحقیق سعی شده است تا ابتدا به دو مورد از اعجاز قرآن که توسط نگارنده با استفاده از نرم افزارهای قرانی به اثبات رسیده پرداخته شود.
و سپس با استفاده از نرم افزارهای قرآنی و تفاسیر نمونه و المیزان به تفسیر آیاتی از قرآن کریم که در آنها به نام محمد (ص) اشاره شده پرداخته شود .
چکیده:
در قران کریم 4 بار نام پیامبر اکرم (ص)به صراحت با کلمه “محمد” بیان شده است که این
به غیر از کلمات ومضامین زیادی همچون “رسول” است که در مواقعی منظور شخص پیامبر
(ص) میباشد.
سوره هایی که پیامبر (ص) در آن با نام محمد خطاب شده اند عبارتند از:
1) آل عمران – آیه 144- مدنی
2) الاحزاب – آیه 40 – مدنی
3) محمد – آیه 2 – مدنی
4) الفتح – آیه 29 – مدنی
نکته بسیار بسیار جالب در این 4 آیه که در 4 سوره مختلف از قران کریم آمده این است که هر جا کلمه محمد (ص) آمده در کنار آن جملاتی همچون” فقط فرستاده خداست ” و
“پدر هیچ یک از مردان شما نیست” و; آمده است و این را میرساند که شخصیت پیامبر یک شخصیت الهی بوده و اعمال و رفتارو گفتار ایشان خدائیست و هر که اعمال پیامبر را انجام
دهد(سنت) یقینا” آن اعمال درست است .
نکته جالب توجه دیگری را که میتوان به آن اشاره کرد این است که اگر از جزء 1 تا جزء30
قرآن را به ترتیب قرائت کنیم و به کلمه” رسول” دقت کنیم خواهیم دید که اولین باری که
کلمه رسول در قران آمده در جزء 1 سوره بقره ودر آیه 87 آن است ودر آنجا به رسالت
دو پیامبر موسی وعیسی وسایر پیامبران پیش از آنها اشاره کرده و این که مردم در برابر
پیامبران تکبر کردند و پیام آنها را نادیده گرفتند. وآخرین باری که کلمه رسول در قرآن آمده
در جزء 30 ودر آیه ی 2 سوره ا لبینه بوده که در این سوره به بهانه های اهل کتاب اشاره
میکند که می گفتند تا دلیل روشنی نیافتیم دست از آئین خود بر نمی داریم و ادامه میدهدکه بعد از آن که صحیفه پاک نیز بر آنها نازل شد گروهی از انها ایمان نیاوردند و خداوند وعده عذاب
سخت به آنها میدهد .
با توجه به این که تفاسیر نمونه والمیزان اتفاق نظر دارند که این سوره در حق پیامبر (ص)ورسالت بحق ایشان نازل گشته می توان به این نتیجه رسید که این سلسه ترتیبات اسامی
پیامبران که ازپیامبران گذشته آغاز شده وبا پیامبران بزرگواری همچون موسی و عیسی همراه
گشته وبه پیامبر اسلام ختم می شود دلیلی جز اثبات خاتمیت پیامبر (ص)ندارد و این را میتوان یکی از اعجاز قرآن دانست.
اینک به تفسیر 4 آیه مربوطه خواهیم پرداخت:
1)سوره آ ل عمرا ن: در آیه 144 این سوره که در جزء 3قرآ ن کریم قرار دارد آمده است :
“محمد(ص)فقط فرستاده خداست و پیش از او فرستادگان دیگری نیز بودند آیا اگر او بمیرد
ویا کشته شود شما به عقب بر میگردید ؟ وهر کس به عقب باز گردد هرگز به خدا ضرر
نمیزند و خداوند به زودی شاکران و استقامت کنندگان را پاداش خواهد داد .”
این آیه نیز ناظر به یکی دیگر از حوادث جنگ احد است و آن اینکه: در همان حال
که آتش جنگ میان مسلمانان و بت پرستان به شدت شعلهور بود ناگهان صدای بلند شد و کسی گفت: محمد را کشتم; محمد را کشتم; این درست همان دم بود که مردی بنام عمرو بن قمیه حارثی سنگ به سوی پیامبر پرتاب کرد، پیشانی و دندان آن حضرت شکست و لب پاین وی شکافت و خون صورت وی را پوشانید.
در این موقع دشمن میخواست پیامبر را به قتل برساند که مصعب بن عمیر یکی از پرچمداران ارتش اسلم جلو حملات آنها را گرفت ولی خودش در این میان کشته شد، و چون او شباهت زیادی به پیامبر داشت دشمن چنین پنداشت که پیغمبر در خاک و خون غلطیده است و لذا این خبر را با صدای بلند به همه لشگرگاه رسانید.
انتشار این خبر به همان اندازه که در روحیه بت پرستان اثر مثبت داشت در میان مسلمانان تزلزل عجیبی ایجاد کرد، جمعی که اکثریت را تشکیل میدادند به دست و پا افتاده و از میدان جنگ به سرعت خارج میشدند، حتی بعضی در این فکر بودند که با کشته شدن پیامبر از آین اسلم برگردند و از سران بت پرستان امان بخواهند، اما در مقابل آنها اقلیتی فداکار و پایدار همچون علی )علیه السلام( و ابو – دجانه و طلحه و بعضی دیگر بودند که بقیه را به استقامت دعوت میکردند از جمله انس بن نضر به میان آنها آمد و گفت: ای مردم اگر محمد )صلی الله علیه وآله وسلم( کشته شد، خدای محمد کشته نشده، بروید و پیکار کنید و در راه همان هدفی که پیامبر کشته شد، شربت شهادت بنوشید، پس از ایراد این سخنان به دشمن حمله نمود تا کشته شد، ولی به زودی روشن گردید که پیامبر زنده است و این خبر اشتباه بوده است یا دروغ، آیه فوق در این مورد نازل گردید و دسته اول را سخت نکوهش کرد.
تفسیر: فرد پرستی ممنوع
و ما محمد ال رسول قد خلت من قبله الرسل ا فان مات او قتل انقلبتم علی اعقابکم:
با استفاده از حوادث جنگ احد آیه حقیقت دیگری را به مسلمانان میآموزد و آن اینکه اسلم آین فرد پرستی نیست و به فرض که پیامبر در این میدان شربت شهادت مینوشید وظیفه مسلمانان بدون تردید ادامه مبارزه بود، زیرا با مرگ یا شهادت پیامبر، اسلم پایان نمییابد بلکه آین حقی است که تا ابد جاویدان خواهد ماند.
مسله فرد پرستی یکی از بزرگترین خطراتی است که مبارزات هدفی را تهدید میکند، وابستگی به شخص معین اگر چه پیامبر خاتم باشد مفهومش پایان یافتن کوشش و تلش برای پیشرفت، به هنگام از دست رفتن آن شخص است و این وابستگی یکی از نشانههای بارز عدم رشد اجتماعی است.
مبارزه پیامبر ) صلی الله علیه وآله وسلم ( با فرد پرستی یکی دیگر از نشانههای حقانیت و عظمت او است زیرا اگر او به خاطر شخص خویش قیام کرده بود لزم بود این فکر را در مردم تقویت کند که همه چیز به وجود او بستگی دارد و اگر او از میان برود همه چیز پایان خواهد یافت، ولی رهبران راستین همانند پیغمبر اکرم ) صلی الله علیه وآله وسلم ( هیچگاه مردم را به چنین افکاری تشویق نمیکنند، بلکه به شدت با آن مبارزه میکنند، و به آنها میگویند: هدف ما، از خود ما بالتر است و هرگز با نابودی ما نابود نخواهد شد و لذا قرآن با صراحت در آیه
فوق میگوید: محمد تنها فرستاده خدا است، پیش از او هم فرستادگانی بودند که از دنیا رفتند آیا اگر او بمیرد یا کشته شود باید شما سیر قهقرای کنید؟ و به آین بت پرستی بازگردید؟ جالب توجه اینکه: در آیه برای بیان سیر قهقرای جمله انقلبتم علی اعقابکم به کار رفته است، زیرا اعقاب جمع عقب )بر وزن خشن( به – معنی پاشنه پا است بنا بر این انقلبتم علی اعقابکم
به معنی عقب گرد میکنید میباشد و آن تصویر روشنی است از سیر قهقرای و ارتجاع به معنی واقعی است منتها از کلمه ارتجاع صریحتر و روشنتر است و من ینقلب علی عقبیه فلن یضر الله شیا سپس میفرماید: آنها که عقب گرد کنند و به دوران کفر و بت پرستی باز گردند تنها به خود زیان میرسانند نه به خدا زیرا با این عمل نه تنها چرخهای سعادت خود را متوقف میسازند بلکه آنچه را بدست آوردهاند نیز به سرعت از دست خواهند داد.
و سیجزی الله الشاکرین در پایان آیه به اقلیتی که در جنگ احد علی رغم همه مشکلت و انتشار خبر شهادت پیغمبر، دست از جهاد برنداشتند اشاره کرده و کوششهای آنها را میستاید و آنها را به عنوان شاکران و کسانی که از نعمتها در راه خدا استفاده کردند معرفی میکند و میگوید: خداوند این شاکران را پاداش نیک میدهد.
درسی را که این آیه در باره مبارزه با فرد پرستی میدهد درسی است برای همه مسلمانان در همه قرون و اعصار، آنها باید از قرآن بیاموزند که مسال هدفی هرگز نباید قام به شخص یا اشخاص باشد بلکه باید بر محور یک سلسله اصول و تشکیلت ابدی دور بزند که با تغییر افراد یا فوت آنان حتی اگر پیامبر بزرگ خدا باشد آن کار تعطیل نگردد، اصول رمز بقای یک مذهب و یا یک تشکیلت همین است، بنا بر این برنامهها و تشکیلتی که قام به شخص هستند تشکیلتی نا سالم و غیر طبیعی محسوب میشوند که به زودی متلشی خواهند شد.
اما متاسفانه و رویهمرفته غالب تشکیلت جوامع اسلمی هنوز قام به اشخاص است و به همین دلیل بسیار زود از هم میپاشد، مسلمانان باید با الهام از آیه فوق موسسات گوناگون خود را آنچنان پیریزی کنند که از اشخاص لیق کامل بهرهگیری شود اما در عین حال وابسته به شخص آنها نباشد.
و ما کان لنفس ان تموت ال باذن الله کتابا موجل همان طور که گفتیم شایعه بی اساس شهادت پیامبر در احد عده زیادی از مسلمانان را به وحشت افکند تا آنجا که از میدان جنگ فرار کردند و حتی بعضی میخواستند از اسلم هم برگردند، در آیه فوق مجددا برای تنبیه و بیداری این دسته میفرماید: مرگ بدست خدا و فرمان او است و برای هر کس اجلی مقرر شده است که نمیتواند از آن فرار کند، بنا بر این اگر پیامبر در این میدان شربت شهادت مینوشید چیزی جز انجام یافتن یک سنت الهی نبود با این حال نباید مسلمانان از آن وحشت کنند و دست از ادامه مبارزه بردارند.
از سوی دیگر فرار از میدان جنگ نیز نمیتواند از فرا رسیدن اجل جلوگیری کند همان طور که شرکت در میدان جهاد نیز اجل انسان را جلو نمیاندازد بنا بر این فرار از میدان جهاد برای حفظ جان بیهوده است.
در باره معنی اجل و همچنین اجل حتمی و معلق و فرق میان آنها مشروحا در ذیل آیه دوم از سوره انعام به خواست خدا بحث خواهیم کرد.
و من یرد ثواب الدنیا نوته منها و من یرد ثواب الخره نوته منها: در پایان آیه میفرماید: سعی و کوشش انسان هیچگاه ضایع نمیشود، اگر هدف کسی تنها نتیجههای مادی و دنیوی باشد و همانند بعضی از رزمندگان احد تنها بخاطر غنیمت تلش کند، بالخره بهرهای از آن بدست میآورد اما اگر هدف عالیتر بود، و کوششها در مسیر حیات جاویدان و فضال انسانی به کار افتاد، باز به هدف خود خواهد رسید، بنا بر این حال که رسیدن به دنیا یا آخرت هر دو نیازمند به کوشش است، پس چرا انسان سرمایههای وجودی خود را در مسیر دوم که یک مسیر عالی و پایدار است به کار نیندازد؟ سپس بار دیگر تاکید میکند که پاداش شاکران را بزودی خواهیم داد.
)و سنجزی الشاکرین(.
قابل توجه اینکه در آیه سابق این جمله به صورت فعل غاب ذکر شده بود و در اینجا به صورت فعل متکلم، و این نهایت تاکید وعده الهی را به دادن پاداش به آنها بیان میکند، و به تعبیر ساده خداوند میگوید: ضامن پاداش آنها منم.
در تفسیر مجمع البیان در ذیل آیه، از امام باقر )علیه السلام( چنین نقل شده که: علی )علیه السلام( در روز احد شصت و یک زخم برداشت و پیامبر )صلی الله علیه وآله وسلم( ام سلیم و ام عطیه را دستور داد که به معالجه جراحات آن حضرت بپردازند.
چیزی نگذشت که آنها با نگرانی به خدمت پیغمبر عرضه داشتند وضع بدن علی )علیه السلام( طوری است که ما هر زخمی را میبندیم دیگری گشوده میشود، و زخمهای تن او آنچنان زیاد و خطرناک است که ما از حیات او نگرانیم، پیغمبر و جمعی از مسلمانان به عنوان عیادت به منزل علی وارد شدند در حالیکه بدن او یکپارچه زخم و جراحت بود پیامبر با دست مبارک خود بدن او را مسح میکرد و میفرمود: کسی که در راه خدا این چنین ببیند آخرین درجه مسولیت خود را انجام داده است! و زخمهایکه پیامبر دست بر آن میکشید بزودی التیام مییافت، علی )علیه السلام( در این هنگام گفت الحمد لله که با این همه، فرار نکردم و پشت به دشمن ننمودم خداوند از کوششهای او قدردانی کرد و در دو آیه از قرآن به آن )و به فداکاریهای افراد نمونه دیگر از مجاهدان احد( اشاره کرده است، در یک مورد میفرماید: و سیجزی الله الشاکرین و در مورد دیگر میفرماید: و سنجزی الشاکرین.
2) سوره الا حزا ب: در آیه 40 این سوره که در جزء22 قرآن کریم قرار دارد آمده است:
” محمد(ص) پدر هیچ یک از مردان شما نبوده ونیست ولی رسول خدا و ختم کننده و آخرین
پیامبران است و خداوند به همه چیز آگاه است.”
تفسیر: مساله خاتمیت
این آیه آخرین سخنی است که خداوند در ارتباط با مساله ازدواج پیامبر )صلی الله علیه وآله وسلم( با همسر مطلقه زید برای شکستن یک سنت غلط جاهلی، بیان میدارد، و جواب کوتاه و فشردهای است به عنوان آخرین جواب، و ضمنا حقیقت مهم دیگری را که مساله خاتمیت است به تناسب خاصی در ذیل آن بیان میکند.
نخست میفرماید: محمد پدر هیچیک از مردان شما نبود )ما کان محمد ابا احد من رجالکم(.
نه زید و نه دیگری، و اگر یک روز نام پسر محمد بر او گذاردند این تنها یک عادت و سنت بود که با ورود اسلم و نزول قرآن بر چیده شد نه یک رابطه طبیعی و خویشاوندی.
البته پیامبر فرزندان حقیقی به نام قاسم و طیب و طاهر و ابراهیم داشت، ولی طبق نقل مورخان همه آنها قبل از بلوغ، چشم از جهان بستند، و لذا نام رجال )مردان( بر آنها اطلق نشد.
امام حسن و امام حسین )علیه السلام( که آنها را فرزندان پیامبر )صل الله علیه وآله وسلم( میخواندند، گرچه به سنین بال رسیدند، ولی به هنگام نزول این آیه هنوز کودک بودند، بنابر این جمله ما کان محمد ابا احد من رجالکم که به صورت فعل ماضی آمده است بطور قاطع در آن هنگام در حق همه صادق بوده است.
و اگر در بعضی از تعبیرات خود پیامبر )صلی الله علیه وآله وسلم( میخوانیم انا و علی ابوا هذه المه: من و علی پدران این امتیم مسلما منظور پدر نسبی نبوده بلکه ابوت ناشی از تعلیم و تربیت و رهبری بوده است.
با این حال ازدواج با همسر مطلقه زید که قرآن فلسفه آنرا صریحا شکستن سنتهای نادرست ذکر کرده چیزی نبود که باعث گفتگو در میان این و آن شود، و یا به خواهند آنرا دستاویز برای مقاصد سو، خود کنند.
سپس میافزاید: ارتباط پیامبر )صلی الله علیه وآله وسلم( با شما تنها از ناحیه رسالت و خاتمیت میباشد او رسول الله و خاتم النبیین است )و لکن رسول الله و خاتم النبیین(.
بنابر این صدر آیه ارتباط نسبی را بطور کلی قطع میکند، و ذیل آیه ارتباط معنوی ناشی از رسالت و خاتمیت را اثبات مینماید، و از اینجا پیوند صدر و ذیل روشن میشود.
از این گذشته اشاره به این حقیقت نیز دارد که در عین حال علقه او فوق علقه یک پدر به فرزند است، چرا که علقه او علقه رسول به امت میباشد، آنهم رسولی که میداند بعد از او پیامبر دیگری نخواهد آمد، و باید آنچه مورد نیاز امت است تا دامنه قیامت برای آنها با دقت و با نهایت دلسوزی پیشبینی کند.
و البته خداوند عالم و آگاه همه آنچه را در این زمینه لزم بوده در اختیار او گذارده، از اصول و فروع و کلیات و جزیات در تمام زمینهها، و لذا در پایان آیه میفرماید: خداوند به هر چیز عالم و آگاه بوده و هست )و کان الله بکل شی، علیما(.
این نکته نیز قابل توجه است که خاتم انبیا، بودن، به معنی خاتم المرسلین بودن نیز هست، و اینکه بعضی از دینسازان عصر ما برای مخدوش کردن مساله خاتمیت به این معنی چسبیدهاند که قرآن پیامبر اسلم )صلی الله علیه وآله وسلم( را خاتم انبیا، شمرده، نه خاتم رسولن این یک اشتباه بزرگ است، چرا که اگر کسی خاتم انبیا، شد به طریق اولی خاتم رسولن نیز هست، زیرا مرحله رسالت مرحلهای است فراتر از مرحله نبوت )دقت کنید(.
این سخن درست به این میماند که بگویم: فلن کس در سرزمین حجاز نیست، چنین کسی مسلما در مکه نخواهد بود، اما اگر بگویم در مکه نیست، ممکن است در نقطه دیگری از حجاز باشد، بنابر این اگر پیامبر را خاتم المرسلین مینامید ممکن بود خاتم انبیا، نباشد، اما وقتی میگوید او خاتم انبیا، است، مسلما خاتم رسولن نیز خواهد بود، و به تعبیر مصطلح نسبت نبی و رسول نسبت عموم و خصوص مطلق است )باز هم دقت کنید(.
نکتهها:
1 – خاتم چیست؟
خاتم )بر وزن حاتم( آنگونه که ارباب لغت گفتهاند به معنی چیزی است که به وسیله آن پایان داده میشود، و نیز به معنی چیزی آمده است که با آن اوراق و مانند آن را مهر میکنند.
در گذشته و امروز این امر معمول بوده و هست که وقتی میخواهند در نامه یا ظرف یا خانهای را ببندند و کسی آن را باز نکند روی در، یا روی قفل آن ماده چسبندهای میگذارند، و روی آن مهری میزنند که امروز از آن تعبیر به لک و مهر میشود.
و این به صورتی است که برای گشودن آن حتما باید مهر و آن شی، چسبنده
شکسته شود، مهری را که بر اینگونه اشیا، میزنند خاتم میگویند، و از آنجا که در گذشته گاهی از گلهای سفت و چسبنده برای این مقصد استفاده میکردند لذا در متون بعضی از کتب معروف لغت در معنی خاتم میخوانیم ما یوضع علی الطینه )چیزی بر گل میزنند(.
اینها همه به خاطر آن است که این کلمه از ریشه ختم به معنی پایان گرفته شده، و از آنجا که این کار )مهر زدن( در خاتمه و پایان قرار میگیرد نام خاتم بر وسیله آن گذارده شده است.
و اگر میبینیم یکی از معانی خاتم انگشتر است آن نیز به خاطر همین است که نقش مهرها را معمول روی انگشترهایشان میکندند، و به وسیله انگشتر نامهها را مهر میکردند، لذا در حالت پیامبر )صلی الله علیه وآله وسلم( و امه هدی )علیهمالسلام( و شخصیتهای دیگر از جمله مسالی که مطرح میشود نقش خاتم آنها است.
مرحوم کلینی در کافی از امام صادق )علیه السلام( چنین نقل میکند: ان خاتم رسول الله کان من فضه نقشه محمد رسول الله: انگشتر پیامبر از نقره بود و نقش آن محمد رسول الله بود.
در بعضی از تواریخ آمده است که یکی از حوادث سال ششم هجری این بود که پیامبر انگشتر نقش داری برای خود انتخاب فرمود و این به خاطر آن بود که به او عرض کردند پادشاهان نامههای بدون مهر را نمیخوانند.
در کتاب طبقات نیز آمده است هنگامی که پیامبر گرامی اسلم تصمیم گرفت دعوت خود را گسترش دهد، و به پادشاهان و سلطین روی زمین نامه بنویسد دستور داد انگشتری برایش ساختند که روی آن محمد رسول الله حک شده
بود، و نامههای خود را با آن مهر میکرد.
با این بیان به خوبی روشن میشود که خاتم گر چه امروز به انگشتر تزیینی نیز اطلق میشود، ولی ریشه اصلی آن از ختم به معنی پایان گرفته شده است و در آن روز به انگشترهای میگفتند که با آن نامهها را مهر میکردند.
بعلوه این ماده در قرآن مجید در موارد متعددی به کار، رفته، و در همه جا به معنی پایان دادن و مهر نهادن است، مانند الیوم نختم علی افواههم و تکلمنا ایدیهم: امروز – روز قیامت – مهر بر دهانشان مینهیم و دستهای آنها با ما سخن میگوید )یس – 56(.
ختم الله علی قلوبهم و علی سمعهم و علی ابصارهم غشاوه: خداوند بر دلها و گوشهای آنها )منافقان( مهر نهاده )به گونهای که هیچ حقیقتی در آن نفوذ نمیکند( و بر چشمهای آنها پردهای است )بقره – 7(.
از اینجا معلوم میشود آنها که در دللت آیه مورد بحث بر خاتمیت پیامبر اسلم )صلی الله علیه وآله وسلم( و پایان گرفتن سلسله انبیا، به وسیله او وسوسه کردهاند به کلی از معنی این واژه بی اطلع بودهاند، و یا خود را به بیاطلعی زدهاند، و گرنه هر کس کمترین اطلعی از ادبیات عرب داشته باشد میداند کلمه خاتم النبیین به وضوح دللت بر معنی خاتمیت دارد.
وانگهی اگر غیر از این تفسیر برای آیه گفته شود مفهوم سبک و بچهگانهای پیدا خواهد کرد مثل اینکه بگویم پیامبر اسلم انگشتر پیامبران بود یعنی زینت پیامبران محسوب میشد، زیرا میدانیم انگشتر یک ابزار ساده برای انسان است و هرگز در ردیف خود انسان نخواهد بود و اگر آیه را چنین تفسیر کنیم مقام پیامبر اسلم )صلی الله علیه وآله وسلم( را فوق العاده تنزل دادهایم، گذشته از اینکه با معنی لغوی سازگار نیست.